اغاز هفت ماهگي دينا خانوم
باسلام،از اينكه از وبلاگ ما بازديد ميكنيد ممنونيم.من وباباي دينا تصميم گرفتيم كه
خاطرات دينا رو از لحظه تولدش تا ...در اين وبلاگ جمع اوري كنيم باشد كه زماني دينا
با خوندن وتماشاي اونها يادي از ما كنه واون رو ادامه بده. من امروز فعلا عكس ها ي
هفت ماهگي دينا رو به سفارش خاله جون و(عليرضا وفاطيما ي قشنگم)گذاشتم.ودر
روزهاي اينده انشالله ازلحظه تولد دخملم خاطرات وعكساشو ميذارم.اميدوارم كه با
نظرات سازنده خودتون مارو در ساخت بهتر اين وبلاگ همراهي كنيد
مامانش اينا ديناتازه وارد هفت ماهگي شده برا همين من غذاي كمكيشو شروع كردم وگل دخترم گاهي به خاطر دير رسيدن قاشق به دهنش شروع به گريه ميكنه .اخه دخملم دوست داره هرچي كه اطرافش هست رو ببره به دهنش.الهي قربونش برم
اينجا دينا حاضر شده كه با باباش برن خريد
دينا وقتي سوار روروكش ميشه دنيا رو بهم ميرزه وازاين بابت قند تو دلش اب ميشه.
دخمل نانازم داره دندون دار مياره بهمين خاطر اغلب اوقات اب دهانش سرازير ميشه وجلوي لباسش خيسه
نانازم داره در گوشي با پت حرف ميزنه .
اينم عليرضا وفاطيمان(پسر ودختر خاله دينا گلي) كه سفارش كرده بودن عكساي جديد دينا رو بزارم.
دخملم وقتي سه ساعت از تولدش مي گذشت
مادري كلمات قابل توصيف احساس عشقم نسبت به تو نيستند وفكر كنم هيچ كلمه اي نميتونه وصف كنه چقدر از بودنت خوشحالم ودوستت دارم
اين عكس 4تيرماه يعني 5روزگي ديناس
دخترم با اومدن تو فصل تازهاي از زندگي به رويمان باز شد تو با امدنت زندگيمان را غرق در نور كردي وحرارت وگرماي ان را چند برابر