دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

دنیای قشنگ ما دینا خانوم

داستان جالب لاكي وفيلي

1390/11/21 11:27
نویسنده : مامانش اینا
303 بازدید
اشتراک گذاری
 
 
 
لاکی و فیلی
 

 

لاکی و فیلی

صدای پای فیل کوچولو بود که از دور شنیده می شد. لاک پشت کوچولو تا صدا را شنید، ترسید و و سرش را توی لاکش برد؛ ولی یادش رفت که دست ها و پاهای کوچولو موچولش را قایم کند.

 

فیل کوچولو نزدیک و نزدیک تر شد. تا لاک پشت را دید، آهسته جلو آمد و با خرطومش دُم و پاهای لاک پشت را قلقلک داد. لاک پشت ترسید و خودش را روی شن ها نرم به جلو کشید. فیل کوچولو رفت توی رودخانه.

 

لک لک تا فیل کوچولو را دید، از آب بیرون آمد و به طرف لاک پشت پرواز کرد. آب رودخانه بالا و بالاتر آمد و لاک پشت کوچولو را با خودش برد. کمی بعد او را رها کرد. لاک پشت به پشت افتاد. هر چه دست و پا زد، غصّه خورد و مامانش را صدا زد. لک لک هر کاری کرد نتوانست لاک پشت را تکان بدهد. لاک پشت هم هرچه دست و پا زد، حرکت نکرد که نکرد.

 

فیل کوچولو که داشت از رودخانه آب می خورد، لاک پشت را دید. گوش های بزرگش را تکان تان داد. آب های خرطومش را خالی کرد. خرطومش را کج کرد و لاک پشت را به جلو هل داد. لاک پشت چند بار دست و پا زد، چرخید و چرخید و به شکم روی شن ها افتاد. لاک پشت خوش حال شد و شادی کرد. دیگر از صدای تلاپ و تلوپ پای فیل کوچولو نمی ترسید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ني ني شكلك
23 بهمن 90 6:25
اميدوارم لحظات خوشي را در ني ني شكلك تجربه كني ديناي ناز


مامان زهرا
23 بهمن 90 13:18
خدا خدااااااااااااا چه دخمر ماهی هستی خالهنازگل دوست داشتنی میدونستی هم سن دختر منی؟امیدوارم بتونین باهم دوستای خوبی بشینبا اجازه مامان عزیزت لینکت کردمبه ما سر بزنین


سلامخواهش ميكنم شما لطف دارين منم با افتخار شما رو لينك كردم